چند شعر از این کتاب را می خوانیم: «از پشت برگ ها / شعری سیاه / مرا دید می زند / تا دست می شوم که بچینم /تیغ های آخته سربرمی کشند / این غیرت زیادی تمشک ها را سیاه پوش کرده است!..
ملیحه می پرسدقورباغهها که این همه قوری قور می کنندحتما حرفی برای گفتن دارنداگر زبان آنها را میفهمیدیممحیط زیست، نیست نمی شدمی گویم قوری در ترکی یعنی خشکقوری قوری قور قور یعنی ای بشر احمق غافل، عجله..
من فقط به حرف ملیحه گوش میدهمبگوید بمیر میمیرم ، نمیر ، نمیمیرمدر عمرم یکبار فقط به حرف ملیحه گوش ندادمآن هم در دوره پروتکلگفت: ماسک بزن، دو تا دوتا زدم20 ثانیه صابون بزن، 20 دقیقه زدمتا گفت 2 متر ..
درست کنار خانهی ما دفترخانهی رسمی زدهاندهر روز زوجهای زیادی با شادمانی از آن خارج میشوندهلهله و شادی ، پخش پولک و شکلات ....ملیحه از پشت پنجره میگوید: خوش به حالشانمن میگویم: الهی قسمت همهی ..